جدول جو
جدول جو

معنی داس زرین - جستجوی لغت در جدول جو

داس زرین
(سِ زَرْ ری)
کنایه از ماه نو است که به عربی هلال گویند. (برهان). زورق سیمین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چای زرین
تصویر چای زرین
نوعی چای با پرهای درشت و زرد رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(سِ زَرْ ری)
کنایه از ساغر می. (شرح دیوان خاقانی) :
طاس زرین کش آفتاب آسا
کآفتاب است طاس پرچم صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رُ رَ)
نام جایی است در سیستان. والرهنی میگوید در کرمان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ج زَرْ ر)
افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا، کنایه است از شعلۀ شمع و چراغ و غیره:
تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بود
شمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ زَرْ ری)
کنایه از قلم زردرنگ نویسندگی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَرْ ری)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد با 240 تن سکنه راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ دالوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. مزرعۀ کمرکبود جزو این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ زَرْ ری)
کنایه از آفتاب عالمتاب. (برهان قاطع) (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قطع کننده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی